پیغام مدیر : آسمونــی 21 ساله متولد 15 بهمن اهل جنوب عاشق قدم زدن روی دریا هنگام غروب و راه رفتن زیر باران است . از حسادت دروغ و ریا متنفر است و معتقد است که همیشه باید بخشنده بود و در هر شرایط لبخند نباید فراموش شود همیشه سعی می کند دیگران از او راضی باشند و از رنجاندن دیگران بی زار است و برای همه آرزوی خوشبختی و سعادت در دنیا وآخرت را دارد.
خبرنامه
برای با خبر شدن از بروز شدن وبلاگ در خبرنامه عضو شوید
امشب چراغ شبهایم خاموش استمهتاب شبانه ام به خواب رفتهآسمان بی ستاره ام ابریست و چشمه ای چشمانم پر از اشک دلتنگی است.در کوچه باغ بی کسی ام باز دلتنگ توام. عشق من شاید در زیستن من باشد اندوهی که سالهاست غم عشق یک عاشق را بیان می کند حرف من می تواند خشکی یک درخت و یا غم تنهای یک عصا و یا یک شمشیر و یا غربت یک اسب و یا تنهای یک خانه ی بی کس و خالی و یا آوازاندوهناک
پیرمرد رهگذری باشد که شامگاه یک روز پاییزی در کوچه باران زده می خواند روزی که آخرین نگاهت را به من هدیه دادی. از یاد نمی برم چشمانم بارانی بود ودلم آشوب.روزی که تو رفتی در سراب کویر دلم گم شدم. شاید نمی دانستی پرنده ی زخمی دلم پشت میله های قفس ترا دوست داشته و راهی برای یافتنت نداشته است. و هنوزهم گلوی پر از بغض من
بعد از پر کشیدن تو صدایت می زند که شاید باد صدایم را به گوش تو برساند و تو بشنوی که هنوز دوستت دارم
لینک ثابتنظرات شما ()